کد مطلب:106538 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:156

خطبه 153-در فضائل اهل بیت











[صفحه 452]

از خطبه های آن حضرت علیه السلام است: امد: نهایت، غوره و نجده: پستی و بلندی آن، ارز: بازای مفتوح، انقباض و جمع شدن، (خردمند بینا دل فرجام كار خود را می بیند، و نشیب و فراز آن را می شناسد، دعوت كننده ای دعوت فرمود، و رهبری راهنمایی كرد، پس دعوت دعوت كننده را بپذیرید و رهبر را پیروی كنید. گروههایی در امواج فتنه فرو رفته، بدعتها را گرفته و سنتها را رها كرده اند، مومنان تنگدل و خاموش نشسته و گمراهان و تكذیب كنندگان به سخن درآمده اند، ما راز داران و یاران و گنجوران و درهای علوم پیامبریم (ص) و به خانه ها جز از در نمی توان وارد شد. و هر كس جز از در وارد خانه ها گردد، دزد نامیده می شود.) مراد از واژه ناظر در جمله ناظر قلب اللبیب چشم بصیرت انسان است. آشكار است انسان راه سعادت خود را با چشم دل می بیند، و هدف و مقصدی را كه در این راه تعقیب می كند با دیده بصیرت می نگرد، منظور از غور و نجد راههای خیر و شر است، چنان كه در قول خداوند متعال كه فرموده است: (و هدیناه النجدین) نجدین به همین دو راه خیر و شر تفسیر شده است، تعبیر قرآن مجید در این باره كوتاهتر، و عبارت غور و نجد به آنچه در این جا منظور است مناسبتر

است، زیرا غور كه عبارت از گودی و مكان پست است، تعبیری مناسب برای افتادن از بلندی در دركات جحیم است. مقصود از داعی پیامبر گرامی (ص) و آنچه قرآن بدان ناطق و همچنین سنت نبوی است، و مراد از راعی نفس نفیس خود آن حضرت می باشد. امام (ع) دستور می دهد كه نخستین را كه دعوت پیامبر (ص) و قرآن و سنت است بپذیرند، و دومین را كه خود آن حضرت است پیروی كنند. وجوب دعوت خداوند و پیامبرش (ص) به حكم خداوند متعال در آیه شریفه (یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما یحییكم) روشن است، و پیروی از كسی كه خداوند و پیامبرش (ص) متابعت او را واجب داشته اند نیز واجب است. فرموده است: قد خاضوا بحار الفتن. ممكن است این عبارت اشاره به احوال كسانی باشد كه نزد شنوندگان شناخته هستند مانند معاویه و اصحاب جمل و خوارج، و یا این كه از سخنان پیش منقطع، و دنباله گفتاری باشد كه سید رضی رضوان الله علیه آن را نقل نكرده است، یكی از شارحان همین نظر را برگزیده و گفته است: این سخن درباره گروهی از اهل ضلالت است كه امام (ع) به نكوهش و بیان گمراهیهای آنها پرداخته است. واژه بحار (دریاها) برای فتنه ها و جنگها بزرگ استعاره شده است، و ما پیش از این

مناسبت این استعاره را ذكر كرده ایم، فعل خاضوا (فرو رفتند) ترشیح آن است، بدعت گاهی به معنای ترك سنت و زمانی به معنای امر دیگری است كه با ترك سنت همراه است، و در عرف بیشتر معنای اخیر از آن اراده می شود. پس از این امام (ع) به ذكر فضایل خود اشاره می كند، واژه شعار را برای خود و خاندان پاكش (ع) استعاره فرموده است، وجه مشابهت، پیوستگی و نزدیكی آنها به پیامبر گرامی (ص) است چنان كه شعار كه به معنای جامه زیرین است به بدن بستگی و پیوستگی دارد، سپس خود و آنان را اصحاب و یاران پیامبر (ص) و خزانه داران علم او خوانده است، همچنان كه از رسول گرامی (ص) نقل شده كه فرموده است: علی خزانه دار علم من است، و در روایتی عیبه علمی آمده یعنی خزانه علم من است، و خزنه الجنه نیز نقل شده، یعنی آنها خزانه داران بهشتند، و در روز رستاخیز تنها كسانی وارد بهشت می شوند كه ولایت و دوستی آنان را با خود داشته باشند، به هر تقدیر واژه خزن استعاره است، وجه مناسبت این است كه آنان گنجوران علم و معرفت خدایند، و در منع و اعطای آن صاحب اختیارند، و به وسیله آنهاست كه بهشت داده، و یا باز گرفته می شود. چنان كه خزانه دار هر چیزی، از چنین اختیاری برخورداراست، ا

ین كه آنها ابواب می باشند، مراد ابواب علم یا درهای دانش است، همچنان كه پیامبر خدا (ص) فرموده است: كه من شهر علمم علیهم درست، یا این كه آنها ابواب بهشتند كه در این صورت استعاره و به شرحی خواهد بود كه در مورد خزنه الجنه گفته شد. فرموده است: لا توتی البیوت الا من ابوابها و این به چند دلیل است: 1- این كه طبق عادت جاری، كه بر وفق حكمت است باید به خانه ها از در وارد شوند. 2- صریح قرآن مجید است كه (و اتوا البیوت من ابوابها و اتقوا الله). 3- این كه هر كس به خانه ها جز از در وارد شود، عرف او را دزد می نامد، و آنچه را عرف زشت می شمارد باید ترك شود. باری مقصود این است كه هر كس جویای علم و حكمت و دانستن اسرار شریعت است، باید به ما رجوع كند. و توفیق از خداوند است.

[صفحه 455]

(آیات كریمه قرآن درباره آنها (اهل بیت (ع)) نازل شده است، آنان گنجهای رحمت پروردگارند، اگر به سخن آیند راست می گویند، و اگر خاموشی گزینند كسی بر آنان در سخن پیشی نمی گیرد، باید پیشتاز قوم به مردم خود راست گوید، و خردش را به كار بندد، و فرزند دیار آخرت باشد، زیرا از آن جا آمده و به آن جا بازمی گردد، پس آن كه با دیده دل می بیند و با بینش عمل می كند باید پیش از شروع در كار بداند عملی را كه انجام می دهد به زیان اوست یا به سود او؟ اگر به سود اوست آن را به جا آورد، و اگر به زیان اوست از آن باز ایستد، زیرا كسی كه ناآگاهانه دست به كاری می زند، مانند كسی است كه در بیراهه گام برمی دارد، و چنین كس هر چه بیشتر از راه روشن دور می شود، بیشتر از مقصود خود دور می افتد، اما كسی كه آگاهانه به كاری می پردازد، مانند رهروی است كه در راه روشن حركت می كند، از این رو بیننده باید بنگرد كه آیا به سوی مقصود رهسپار است یا در حال برگشت از آن است. این خطبه در آغاز، به فضایل اهل بیت (ع) اشاره دارد و فرموده است: 1- فیهم كرائم الایمان: یعنی عالی ترین و نفیس ترین شایستگیها را از نظر ایمان، كه مستلزم بالاترین درجات قرب به خداوند

متعال است دارا هستند، مانند اخلاق فاضله و اعتقادات حقه ای كه مطابق با خواست خداوند است. 2- هم كنوز الرحمان یعنی: آنان گنجینه های علوم پروردگار، و خزائن مكارم اخلاقند، و آنچه را خداوند به انجام دادن آنها فرمان داده نزد آنان است. 3- گفتار آنها مقرون به صدق و راستی است. 4- حكمت به آنها اختصاص دارد، اگر آنان از آن دم فرو بندند، كسی را یارای آن نیست كه از آن سخن گوید و بر آنان پیشی گیرد، از این رو سخن گفتن و خاموشی آنها به متقضای حكمت، و سكوت آنان در موضع و محل خود می باشد. بیان این فضایل برای خود و خاندانش بدین منظور است كه توجه شنوندگان را برای شنیدن سخنان خویش، جلب و آنان را به پذیرفتن دعوتش برای سلوك در راه خدا وادار كند، از این رو به دنبال این سخنان به جمله: فلیصدق رائد اهله تمثل جسته است و با این مثال اشاره بدین مطلب فرموده كه كسی كه نزد ما حاضر می گردد تا ما را رهبر و راهنمای خود قرار دهد باید با وی در امری كه موجب كمك به اوست، سخن به راستی گفته شود، كه ما مردان حق و چشمه سارهای علوم و حكمت، و راهنمایان به سوی پروردگاریم، همچون رائد كه در پیشاپیش كاروان برای یافتن آب و گیاه حركت می كند و هنگامی كه مژده یاف

تن آنها را می دهد به كاروانیان نباید جز به راستی سخن گوید و باید در آنچه می گوید خرد خود را به كار گیرد تا آنچه را ادعا می كند درست دانسته شود و باور گردد. سپس امام (ع) به ایراد سخنانی كه در خور مقام والای اوست می پردازد كه عبارت است از بیان احوال آخرت، و این كه خردمند باید خود را فرزند آخرت بداند، وجه استعاره فرزند آخرت بودن، جمله زیر الست: فرموده است: فانه منها قدم و الیها ینقلب. یعنی همچنان كه كودك از مادر پا به عرصه وجود می گذارد، و محبت و شیفتگی و رجوع او به مادر است، همچنین انسان كه آفریده دست صنع پروردگار است و در محضر او جای داشته و از آن جا به این جهان پست فرود آمده، و به آن جا بازگشت دارد سزاوار است كه فرزند تبار حقیقی و دیار اصلی خود بوده و به آن جا دلبستگی و شیفتگی داشته باشد، و برای وصول به آن مقصد كار و كوشش كند، پس از این امام (ع) به كسی كه از عقل و اندیشه سالم برخوردار است و با دیده بصیرت به امور می نگرد، آنچه را كه باید در آغاز حركات و سكنات خود در نظر گیرد تذكر می دهد، و آن این كه در هر كاری كه قصد انجام دادن و یا ترك آن را دارد، نخست احوال درونی خود را بررسی كند و دریابد كه این تصمیم یا عم

ل او را به خداوند نزدیك می گرداند، و برای خشنودی او انجام می گردد، كه در این صورت سزاوار است نسبت به آن اقدام كند، لیكن چنانچه او را از خداوند دور ساخته، مستلزم ناخشنودی و خشم اوست و برای رضای غیر او انجام می شود، باید دست از آن باز دارد، سپس امام (ع) نادان را در كارهایی كه انجام می دهد به كسی تشبیه فرموده كه در بیراهه مشغول حركت است، و ذكر این كه پرتی او از راه، جز این كه هر چه بیشتر او را از مقصودش دور سازد حاصلی برای او ندارد گویای وجه این تشبیه است، زیرا دوری او از مطلوبی كه دارد به اندازه دوری او از راه وصول به این مطلوب است، برخلاف این، كسی كه از روی دانش و بینش راهی را می پیماید هر اندازه بیشتر گام برمی دارد همان قدر به مقصود خود نزدیكتر می گردد، امام (ع) با این تشبیه مردم را از نادانی و ناآگاهی بیزاری می دهد و برای این كه بیشتر شنوندگان را از جهالت دور و متنفر سازد، فرمود است: آن كه پویای راهی است باید خوب بنگرد كه او به پیش می رود یا این كه رو به بازگشت دارد، زیرا هنگامی كه دانست به پیش می رود، ناگزیر باید بداند چگونه باید راه را به پیماید، و برای این كه از گمگشتگی و افتادن در ورطه نابودی مصون بماند

چراغ دانش را برمی افرزود و در پرتو آن گام برمی دارد. فرموده

[صفحه 456]

بدان هر ظاهری باطنی همانند خود دارد، پس هر چه ظاهرش نیكوست باطنش نیز نیكو و پاكیزه است، و هر چه ظاهرش پلید است باطنش نیز چنین است، پیامبر راست گفتار (ص) فرموده است: گاهی خداوند بنده ای را دوست می دارد، و با كردارش دشمن است، و زمانی كردار بنده ای را دوست می دارد و با بدنش دشمن است. و بدان هر كاری را نمو و رویشی است، و هر روییدنی از آب بی نیاز نیست، و آبها گوناگون است، هر چه با آب پاكیزه آبیاری شود درختش نیكو و میوه اش شیرین است، و آنچه با آب آلوده آبیاری گردد، درختش ناپاك و میوه اش تلخ خواهد بود. فرموده است: و اعلم ان لكل ظاهر باطنا... تا و یبغض بدنه. باید دانست آنچه در خلال این عبارت آمده قضیه كلی صادقی است، زیرا هنگامی كه خداوند متعال به مقتضای لطف، عالم غیب و شهود، یا عالم خالق و امر یا جهان روحانی و جسمانی را آفرید، حكمت او اقتضاء كرد كه عالم شهود برای نفوس بشری راهی و گذرگاهی برای وصول به عالم غیب باشد، برای این كه اگر چنین نبود سفر به پیشگاه خداوند غیر ممكن، و راه ترقی و تقرب به او مسدود می شد، از این رو هر چه در عالم شهود نمایان است نمونه و مثالی متناسب از امری است باطنی و پوشیده كه در عا

لم غیب موجود است و این مثال مشهود، راهی به سوی آن امر غیبی است و بر وجود آن، دلیل و رهنمون می باشد، اما آنچه از گفتار امام (ع) در این جا دانسته می شود محدودیت این كلی و تخصیص آن به یكی از دوامر است، زیرا منظور آن بزرگوار از ظاهر، یا هیات و چگونگی ساختمان ظاهری اشخاص است و یا مراد افعال و كردار آنهاست، و باطن اشاره به اخلاق و اعمال قلوب، و خوبیها و بدیهایی است كه با نهاد انسان سرشته شده است، گفته شده كه منظور از باطن، ثواب و عقاب آخرت است، به هر حال استقراء و قیاس نشان می دهد افرادی كه از حسن صورت برخوردارند، و یا ظاهر اعمال آنها نیكوست، دارای خلق خوش و حسن معاشرت و سیرت خوب و متعدل نیز می باشند، و آن كه دچار عكس این صفات است شریر و بداخلاق می باشد استقراری این مطلب روشن است اما قیاس مبتنی بر این اصل است كه حسن خلق و نزدیك بودن نفس به موزونی و استقامت در طلب حق، مقتضی نزدیك بودن مزاج به سر حد اعتدال است، حسن صورت نیز همین طور است و می توان قیاسی به این گونه ترتیب داد كه: نیكروی معتدل المزاج است و هر معتدل المزاج خوش اخلاق است، پس نیكروی، خوش اخلاق است یا این كه گفته شود: معتدل المزاج نیكروی و خوش اخلاق است، و

در هر صورت این قضیه بنابر اكثریت است چه برخی كه از زیبایی صورت برخورداند درونی تیره و زشت دارند، و بعضی كه چهره ای زشت و ناپسند دارند باطن آنها خوب و پسندیده است از این رو امام (ع) به آنچه از پیامبر اكرم (ص) روایت شده استشهاد فرموده است، برای این كه خداوند بنده ای را كه دارای صورتی نیكوست از آن جهت دوست می دارد كه حسن و جمال متقضای حكمت الهی و نسبت به قبح و زشتی كه شر محض و لایق عدم می باشد به وجود سزاوارتر است لیكن از آن جهت كه كردارش بد و زشت است عمل او را دشمن می دارد، همچنین عمل بنده ای كه دارای درونی پاكیزه است محبوب خداوند است، ولی بدنش به مناسبت زشتی آن كه سزاوار عدم است و عدم شر است مبضوض اوست، اما نص بر این كه ظاهر دلالت بر باطن دارد كریمه قرآن است كه فرموده است: (و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لا یخرج الا نكدا) (یعنی: دشوار و نامیمون) ابن عباس و مجاهد و حسن و قتاده و سدی گفته اند خداوند در این آیه مومن را به زمین خوب حاصلخیز و كافر را به زمین شوره و نمكاز مثل زده، و مومن را كه در هنگام شنیدن قرآن به آن گوش می دهد، و آن را حفظ و درك می كند و از آن بهره می گیرد، و آثار آن در اعمال نیك و

كردار پسندیده ای كه از او صادر می شود ظاهر می گردد به شهری پاكیزه تشبیه فرموده است، زیرا شهر پاكیزه سرسبز و خرم و آبادان، و نعمت در آن فراوان، و آثار حیاتبخش باران در آن نمایان است، همچنین كافر را كه قرآن را می شنود و در جان همچون سنگ خارای او اثر مطلوبی نمی گذارد به شهری پلید و ناپاك همانند كرده است، زیرا در چنین شهری سبزی و خرمی و فراوانی نیست، و اثرات نعمت زای باران در آن دیده نمی شود. اما درباره حب و بغض كه به خداوند نسبت داده شده است چنان كه پیش از این گفته و دانسته ایم، این دو در مورد خداوند به رضایت و كراهت او برگشت دارد، از این رو هر چه خیر محض، و یا خیر بر وجود او غالب باشد ذاتا مطلوب حق تعالی است، و آنچه شر محض و یا شر بر وجود او غلبه داشته باشد اگر چه بالعرض متعلق به اراده اوست لیكن ذاتا مكروه خداوند متعال است. فرموده است: و اعلم ان لكل عمل نباتا. واژه نبات (رویش) را برای زیاد شدن عمل و نمو و افزایش آن استعاره آورده، و با ذكر ماء (آب) ترشیح داده شده، و این كنایه از ریشه اعمال انسان است كه در دل جای دارد، وجه مشابهت این است كه همان گونه كه رویش و خیزش گیاه بستگی به آب دارد، اعمالی كه انسان برای عبا

دت و بندگی خداوند انجام می دهد، نیز وابسته به امیال قلبی و برخاسته از نیات اوست، و آشكار است كه اختلاف آبها از نظر شیرینی و شوری، سبب بروز اختلاف در چگونگی استعداد روییدنیها و خوبی كشتزارها و میوه هاست، و هر چه از آب پاكیزه تری بهره مند است میوه اش بهتر و پاكیزه تر است و بدی و فساد در آن نیست، اعمال انسان نیز كه شبیه روییدنیهاست پاكیزگی ثمرات آن كه همان میوه های پاكیزه بهشت و انواع لذتهای آن است بستگی به زلال بودن ماده و منشاء این اعمال دارد، و ماده آنها اخلاص برای خداست و بدی و پلیدی ثمرات اعمال نیز بر حسب خبث ماده آنهاست كه عبارت است از ریا و شهرت طلبی، و ثمره اینها تلخ ترین ثمرات است، زیرا چیزی در كام تلختر از آتش نیست، و توفیق از خداوند است.


صفحه 452، 455، 456.